شمال-زیراب
سلام
چهار شنبه صبح با همکارا رفتیم زیراب همون ویلاهای دانشگاه خودمون
حدودا 18 نفر بودیم قطار از وسط جنگل عبور میکرد مناظر بسیار زیبایی بود و از همه مهمتر همکارایی که باهاشون همسفر بودیم عالی بودند. ساعت سه و اندی رسیدیم قائم شهر و مینی بوس دانشگاه اومد دنبالمون و ما را تا ویلا برد اونجا هم که رسیدیم، ویلا وسط جنگل و یه جای خیلی دنج بود . خیلی خوش گذشت مخصوصا برای بچه ها (محیا و عرفان) خوب شد که عرفان هم بود وگرنه محیا تا این حد بهش خوش نمیگذشت.به قول همکارامون یکی نبود به اون یکی خوش نمیگذشت
یه اسب هم اونجا بود حسابی محیا و عرفان رو به خودش سرگرم کرده بود. دو تا سگ هم بود که فقط روز اول یه سری زدند و دیگه ندیدیمشون.
از مثبت بودن محیا بگم :وقتی رسیدیم راه آهن ،وقتی همکارای منو دید گفت خیلی دوستتون دارم و عاشقتون هستم و وقتی سوار قطار شدیم با اینکه قطار زیاد جالب نیود ولی محیا گفت چه قطار خوشکلی ،خیلی خوشم اومده ازش... هرجا می رسیدیم کلی تعریف و تمجید میکرد. و در قبالش همه هم از محیا خوششون اومده بود و عاشقش شده بودند.
فرداش با مینی بوس رفتیم آلاشت و جاهای دیدنی آلاشت رو دیدیم خانه رضا شاه هم رفتیم
جمعه صبح هم دوباره با مینی بوس رفتیم دریاچه شورمست ،اونجا تاب بود و والیبال بازی کردیم محیا هم با ما بازی میکرد تا توپ رو مینداخت همه تشویق و هورا
که محیا واقعا فکر میکرد که خوب بازی میکنه و میگفت همه سرویسها رو بدید من بزنم
اونجا محیا رو زنبور نیش زد و خانم معیری براش انگشتر خرید که دیگه دستش درد نکنه و محیا هم انگشترش رو به همه نشون میداد و میگفت اگه میخوای از این انگشترا داشته باشی باید زنبور نیشت بزنه.
عصری برگشتیم ویلا و از الوچه های جنگلی جمع کردیم بعضی ها هم پونه فرانسوی جمع کردند و از اینکه به این زودی تموم شد و همه میخواستیم برگردیم ناراحت بودیم
ساعت 7 عصر دوباره با مینی بوس برگشتیم ایستگاه قطار و برگشتیم تهران
انشاالله سفرهای بعدی
اینجا حیاط ویلا است صبحها فرش پهن میکردیم و صبحانه میخوردیم واقعا جای با صفاییه
کلی انرژی گرفتیم
محیا و عرفان
این ذرت رو که می بینید محیا بعد از پختنش برد دادش به سگها که اونا هم نخوردند
این اسب هم از اول تا آخر سفر ما بود که محیا و عرفان هرچی دستشون میومد میبردند میدادند به اسبه که بخوردش
با وجود محیا و عرفان به اسبه هم خیلی خوش گذشت
دوست نداشت عکس بگیره این عکسها رو هم با هزار تا سختی گرفتم
دریاچه شور مست
امیدوارم سفر های بعدی بیشتر خوش بگذره
این سفر با اینکه خیلی خوب بود ولی به خاطر مریض بودن مادرم ،دلم پر از غصه بود.امیدوارم مادرم هرچه زودتر حالش بهتر بشه
توی این سفر ما بعضی ها با مادراشون اومده بودند خدا مادراشون رو حفظ کنه
صبح رفتم اتاق خانم معیری ،فیلمهایی رو که گرفته بود دیدیم ، بعدش یاد مادرامون افتادیم هردو مفصل گریه کردیم.خدا مادر خانم معیری رو رحمت کنه و مادر منو هم شفای عاجل
الهی آمین.