محیامحیا، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 22 روز سن داره

محیا یعنی تمام زندگی

ای بهترین آرزو خدا تو رو به من داد.....

امروز هم رفتیم زیارت عاشورا محمدرضا و روژین هم اونجا بودند بعد هم جلوی مهد تاب و سرسره سوار شدند و رفتند مهد خدایا محیا را به تو می سپارم دایم از خنده لبانش لبریز..... دامنش پر گل باد............................................   ای صمیمی... ای دوست.... گاه و بیگاه لب پنجره خاطره ام می ایی... دیدنت حتی از دور اب بر اتش دل میپاشد... بقیه در ادامه مطالب انقدر تشنه دیدار توام که به یک جرعه نگاه تو قناعت دارم...... دل من لک زده است گرمی دست تو را محتاجم... و دل من به نگاهی از دور طفلکی میسازد.... تو مرا یاد کنی یا نکنی من به یادت هستم... من صمیمانه به یادت هستم... ...
4 آبان 1390

2/8/90

امروز صبح هم با محیا رفتیم زمین چمن وکلی توپ بازی کردیم و قراره امروز عکاس بیاد و از بچه ها عکس بگیره  من هم توی دفتر محیا نوشتم که چند تا عکس هم از محیا بگیرند امیدوارم عکسهای خوبی باشه
2 آبان 1390

بدون عنوان

سلام امروز صبح من و محیا بدون بابای محیا دوتایی اومدیم سر کار سوار ماشین که شدیم باباش یه رانی داد به محیا که توی راه بخوره من که حواسم به رانندگی بود یهویی دیدم محیا همه رو ریخته  و تمام لباساش خیس شده هوا هم که خیلی سرد بود. با کلی زحمت لباساشو عوض کردم و خواستم ببرمش مهد که محیا گفتش نمی خوام برم مهد میخوام برم خونمون پیش بابایی، تنهاست با خودم آوردمش سرکار دو سه تا کارتون برنارد و گوسفند زبل گذاشتم نگاه کرد و بعدش گفت میخوام کتاب بخونم دو سه تا هم مجله کودکان آوردم اونا رو که نگاه کرد خوشش اومد گفت میخوام ببرمشون مهد به بچه ها نشون بدم با هم رفتیم مهد دیدیم خاله ها دارند اتاق رو تزئین میکنند گفتند تولد آوا است محیا ه...
1 آبان 1390

چند تا عکس از بچه های مهد

    این تقنگ رو دیروز گفته بودم مامان پانیذ خریده بود آورده بود که محیا شب هم با اون خوابیده نصفه شب بلند شده بود تفنگم کو به هیچ کس نمیدم پارسا هم اتوبوسش رو آورده بود میخواست با تفنگ محیا عوض کنه آرتین-آبتین_تارا-پرنیا-محمدرضا-محیا-درسا-پانیذ- ستایش      باخبر باش که دنیای منی ...
30 مهر 1390

بدون عنوان

بنام خدا امروز رفتیم زیارت عاشورا تازه نشسته بودیم که محمدرضا هم اومد تا محیارو دید اومد نشست پیش ما بعدش هم روژین اومد که محمدرضا و محیا و روژین سه تایی مسجدرو ریختند بهم که امیدوارم خداوند از سر تقصیراتمان بگذرد.واقعا که نمی تونیم از پسشون بر بیاییم حسین(ع) زیباترین واژه هستی حسین(ع) یعنی عشق، عشق به همه خوبی ها حسین(ع) شخصیتی است که خداوند در روز عرفه نخست به زائران سیدالشهداء نظر می کند بعد به زائران خانه خودش حسین(ع) شخصیتی است که خداوند ثواب زیارت قبر شش گوشه او را از زیارت خانه خودش بیشتر و افزونتر قرار داده است. حضرت امام صادق(ع) فرموده: هرکس بوسیله خواندن زیارت عاشورا، جدم حسین(ع) را زیارت کند " چه از ر...
30 مهر 1390

بدون عنوان

دیروز از سرکار برگشتنی توی ماشین محیا هی میگفت نمی ریم خونه بریم پارک بیرون که رفتیم بوستان شاهد سر راهمون محیا داشت بازی میکرد که یک آقایی با بچه اش اومد  وتا محیا رو دید گفت یه نی نی دیگه هم اینجاست محیا هم گفت من نی نی نیستم محیام آقاهه هم گفتش به به آقا مهیار باز محیا گفت من دختر خانمم ------------------------------------------------------------------------- امروز هم صبح رفتیم زمین چمن و محیا داشت با وسایل ورزشی بازی میکرد خانم فرجی گفت دست نزن اونا کثیفند که به محیا خیلی برخورد و شروع کرد به گریه کردن دیگه هرکی هر چی شکلات و نون و بیسکویت داد آروم نمی شد گفت بریم خونه تفنگو بیاریم بکشیمش بره پیش ستاره من هم ...
25 مهر 1390

تعدادی عکس از بچه ها در حال بازی

محیا در حال پختن نان(محیا میگفت میخوام نون بپزم) من محیا رو هر روز 10 دقیقه مانده به 3 از مهد میگیرم ولی اکثر روزها با یکسری ازمادران مثل مامان روژین مامان سارا ومامان فاطمه و ملینا تا ساعت 4 الی 4:30 جلوی مهد می مونیم تا بچه ها بازی کنند این ها هم عکس هایی در حین بازی بقیه عکسها در ادامه مطالب محیا و روژین دارند اسب سواری میکنند   ...
24 مهر 1390

بدون عنوان

امروز هم من ومحیا رفتیم زمین چمن دانشگاه باز محیا با نیکو وآقای ناصری حسابی خوش گذروندند یک کمی هم محیا با خانم حمیدی توپ بازی کرد من هم دو دور زمین چمن رو دویدم و دو دور پیاده روی کردم خوب بود
20 مهر 1390