پریروز همراه با مامان روژین و خود روژین رفته بودیم ولنجک رفتیم آرایشگاه و محیا و روژین همه جا رو بهم ریخته بودندهی صندلیها رو تکون میدادند از این سر سالن میکشیدند اون سر سالن .خلاصه کار ما رو زود راه انداختند که تا خصارتی وارد نکردیم بریم بعدش رفتیم پاساژ ولنجک میخواستیم کفش بخریم که نتونستیم مامان روژین هم میخواست بلوز سفید بخره که ایشون هم نتونست مامان روژِین دنت خرید خوردیم محیا و روژین کلی شیطونی کردند بهشون خوش گذشت هر چی کاغذهای تبلیغات بود جمع کردند یکی میگفت مال من 7 تاست یکی میگفت مال من زیادتره و... در ضمن یادم رفته بود محیا میخواد امروز با یکی از دوستاش بره شمال برگشتم خاطرات و عکسهای خوشکل میذارم تا یاد...