بدون عنوان
سلام
خاطرات هفته ای که گذشت:
شنبه از سرکار برگشتنی رفتیم پارک
یکشنبه رفتیم استخر و بعد از استخر رفتیم خرید و از خرید برگشتنی سر راه رفتیم پارک و بعد از یک ساعت ،که میخواستیم برگردیم خونه و خستگی سرکار و استخر و خرید ،محیا راضی نمیشد که بزور آوردمش توی ماشین و توی ماشین هم داد و بیداد که برگردید پارک و من نمیخوام برم خونه ، که نزدیکای خونه باباش ماشینو داد بمن و گفت تو برو خونه و من با محیا میریم پارک ،من رفتم خونه و محیا با باباش تا نزدیکای 11 شب پارک بودند.
دوشنبه توی بوستان چشن میلاد امام رضا (ع) بود برنامه های خیلی خوبی داشت از خواننده های معروف دعوت کرده بودند و ... من و محیا هم دو سه ساعتی اونجا بودیم.
چهارشنبه هم کنکور پردیس بود و من مجبور شدم تا 4 بعد از ظهر بمونم ،رفتم مهد و محیا و امیر رو باخودم آوردم که تو دانشکده با هم بازی کنند و من به کارم برسم که مامان امیر گفت من این دوتا رو میبرم خونه و تو کارت که تموم شد بیا دنبال محیا
پنجشنبه صبح با محیا رفتیم سپهسالار ومن کیف و کفش برای خودم خریدم (محیا هرچی کفش پاشنه بلند می دید میگفت مامان اینو بخر)به من میگفت با خیال راحت کفش انتخاب کن من اصلا خسته نیستم و یه دست لباس برای محیا ، تا رسیدیم خونه 3 شده بود
و اما جمعه جشن دانش آموزان توی دانشگاه بود و عموپورنگ و امیرمحمد هم برنامه داشتند ما هم اومده بودیم و حسابی به محیا خوش گذشت.