محیامحیا، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 29 روز سن داره

محیا یعنی تمام زندگی

بدون عنوان

1392/3/18 11:18
نویسنده : مامان محیا
167 بازدید
اشتراک گذاری

تعطیلات 4 روزه رو رفتیم تبریز ، توی راه هم کلی به ترافیک خوردیم 

وقتی رسیدیم برادرم، مادرم رو تازه از شیمی درمانی آورده بود و حال مادرم زیاد خوب نبود به هر طریقی بود باید جلوی خودم میگرفتم . فرداش حال عمومیش بهتر شد و امیدواریم بعد از اتمام دوره درمانی حالش بهتر بشه

دو روز تبریز ماندیم  یه روز آخر هم با مادرم و برادرم رفتیم داران

نمیخواستیم کسی خبردار بشه چون که مادرم نیاز به استراحت داره و حال و حوصله مهمان و ملاقات های مکرر رو نداره فقط میخواستیم یه هوایی عوض کنه

از قضا همه خبردار شده بودند و بقدری رفت وآمد زیاد شد که از رفتنمون به داران پشیمون شدیم و جمعه صبح برگشتیم

محیا هم به هیچ عنوان راضی به برگشت نبود و میگفت کم موندم

این چند روز توی تبریز و داران واقعا به محیا خوش گذشت با امین وسجاد و سما و زهرا و مبینا حسابی بازی کردند و حیاطمون توی داران مثل جنگلهای سرسبز شمال شده بود

از خدا میخوام که حال مادرم بهتر بشه و برگرده سر خونه زندگیش و دوباره بچه ها دورش جمع بشند

 بدون وجود گرم مادر نه داران نه هیچ جای این دنیا صفایی نداره

خدایا سایه مادرم را از سر ما کم نکن

الهی آمین.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مجتبی
19 خرداد 92 21:04
سلام خاله سپیده چرا ازاین که به خانه ما آمدید خاطره ننوشتید


اخه اونجوری خیلی طولانی میشد مجتبی جون
مامان کسرا
20 خرداد 92 10:37
الهی که خدا مادرتون را شفا بده و دلتون شاد بشه و محیا جون هم بیشتر بهش خوش بگذره.