محیا در نمایشگاه غنچه های شهر
خلاصه بگم
یکشنبه اون هفته بعد از ناهار رفتم دنبال محیا وآوردمش سرکارم
امیر سنبلی هم دانشکده بود با هم دیگه دانشکده رو گذاشته بودند سرشون
از پله ها میرفتند پایین میومدن بالا
من هم خواستم سرگرمشون کنم مسابقه رقص خردادیان رو براشون گذاشتم و گفتم بشینید نگاه کنید
کمی که نگاه کردند جو گیر شدند شروع کردند به رقصیدن
هر کسی هم میدیدشون کلی از قد و قواره محیا تعریف میکرد و میگفت ماشالله دختر قدبلندی میشه مثل مامانش
تازه یکی از دانشجوها فکر میکرد محیا کلاس اوله
وقتی گفتم هنوز چهار سالش تموم نشده تعجب کرد
اونروز توی دانشکده خیلی بازی کردند وقتی رسیدیم خونه خوابید تا ساعت 8 شب
-------------------------------------------
یه مطلب دیگه هم اینکه چهار شنبه عصری کل خونه رو جاروبرقی کشیده بودم
داشتم اتاق محیا رو مرتب میکردم که جارو بکشم ،دیدم هیچ خبری ازش نیست خوشحال شدم که سرگرمه و من اینجوری راحتتر به کارم میرسم
بعد از اتمام کار اتاق محیا رفتم دیدم موهاشو با قیچی بریده مخصوصا جوی موهاشو از ته و خیلی کوتاه زده و از اینو اونورش هم کمی کوتاه کرده
من که هنوز کارم تموم نشده دیدم یه مشت مو روی فرش یه مشت رو مبل یه مقدار روی میز بعدش هم که دقت کردم دیدم همه جای خونه شده پر مو
گفتم محیا چرا اینکارو کردی موهاتو خراب کردی گفت میخواستم آرایشگاه بشم
بهش گفتم دفعه دیگه اینکارو بکنی دماغت مثل پنیکیو دراز میشه
قول داد دیگه اینکارو نکنه
-----------------------------------------
پنجشنبه هم با محیا رفتیم نمایشگاه غنچه های شهر تو برج میلاد
داشتیم میرفتیم بالا که یه خانمی اومد و گفت بچه ها رو گریم میکنیم وعکس ازشون میندازیم البته اشانتیون، گفتم باشه بریم بالا ،برگشتنی بهتون سر میزنیم
برنامه های خوبی داشتند بچه ها نقاشی میکردند وکاردستی و گل بازی و ...
جاهایی هم بود که بچه ها رو گریم میکردند محیا هم دوست داشت که گربه بشه و لی من بهش گفتم میریم پایین و گربه میشی و عکس هم ازت میندازیم
ولی برگشتنی که اومدیم پایین اصلا گریم خوبی نبود
هی محیا بهش گفت چی میخوای روصورتم بکشی یا گربه بکش یا گرگ خطرناک
اون هم گفت باشه گرگ خطرناک میکشم ولی وقتی کشید چهار تا خط بود و دوتا قلب
ما هم گفتیم ما اینو نمیخواستیم پاکش کنید
همکاراش اومدن گفتند ولی خوشکل شده حالا بزارید عکس بندازیم
عکس انداختیم ولی خواستیم پاکش کنیم اصلا پاک نمیشد
خیلی ناراحت شدیم وقتی بلد نیستند گریم کنند چرا الکی بچه ها رو خط خطی میکنند
مادرای دیگه هم هیچ کدوم راضی نبودند
اومدیم خونه و رفتیم حمام و با هزار زحمت پاکش کردیم
وقتی هم که پاک شد محیا گفت حالا بریم میخوام گربه بشم
که دیگه حس و حالش نبود و گقتم یه وقت دیگه انشالله
حالا اگه جریان نقاشی صورت رو نادیده بگیریم خوش گذشت چون محیا فرداش میگفت باز هم بریم نمایشگاه
این هم از عکسها
این هم همون نقاشی صورت که گفتم