بدون عنوان

سلام

چند روزی وقت نداشتم به وبلاک محیا سر بزنم

ولی این چند روز هم اتفاق خاصی نیفتاده

فقط اینکه محیا یه کمی مریض شده

اصلا اشتها نداره با هزار تا بازی و اینکه برات سک سک و لپ لپ میخرم دو تا قاشق غذا میخوره

ودارو هاش رو هم نمیخوره

پنجشنبه مهرناز اینا خونه ما بودند البته خودشون اومده بودند من که هم روزه بودم هم محیا مریض بود حس و حال مهمانداری نداشتم

 شبش محیا هی سرفه میکرد بلند شدم بهش شربت بدم همه جا رو گشتم داروهاشو پیدا نکردم

حالا نصف شبی باباش هم بیدار شده بود دوتایی یخچال رو ریختیم بیرون که شاید جایی از یخچال بتونیم پیداش کنیم که نتونستیم

نگو محیا برده قایم کرده تو کشویی که لباس زمستانی هاش توشه

بعدش گفت من شربت ها رو دوست نداشتم گذاشتمش این پشت

رفتم اونجا رو هم گشتم پیداش نمی کردم که خودش اومد پیداشون کرد

---------------------------------

جمعه کمی حالش بهتر بود سرفه هم نمیکرد عصری باباش گفت من میبرمش پارک که تو کمی استراحت کنی

نیم ساعتی طول نکشید که برگشتند بعدش هم دستا و دهن محیا پفکی شده بود معلوم بود که پفک خورده

من وقتی محیا سالمه پفک بهش نمیدم چه رسه که سرما خورده باشه

امان از دست این باباها که نه تنها کمک نمی کنند بلکه باعث دردسر هم هستند

همین باعث شد جمعه تا صبح محیا سرفه کنه و نخوابه و ما هم همینطور

----------------------------

دیروز هم با خودم آورده بودمش کتابخانه  کل کتابخانه رو بهم ریخته بود

به قول آقای اسبری خونه زندگیمونو ریختی بهم محیا

صبح هم باید به چشماش قطره میریختیم نمیذاشت که باباش قول سک سک بهش داد تا اینکه راضی شد قطره رو بریزه

------------------------------

الان حالش خدارو شکر بهتره

------------------------------