محیامحیا، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 29 روز سن داره

محیا یعنی تمام زندگی

بدون عنوان

1391/3/10 8:37
نویسنده : مامان محیا
166 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

دیروز باز هم با محیا رفتیم دندانپزشکی یه دندون خیلی پوسیده داشت کارش از ساعت ٩:٣٠ تا ١٢  طول کشید  هر از گاهی حوصله اش سر میرفت و جیغ و داد میکرد و الکی میگفت درد داره و دکتره مجبور شد بی حس کننده بزنه محیا هم گفت تلخه دوسش ندارم  لپش هم که بیحس شده بود می گفت تو دهنم صندلی گذاشتند در هر حال به هر سختی که بود گذشت ولی باز خدا رو شکر

مدتها بود که همین دندون محیا تمام فکر منو به خودش مشغول کرده بود انگار یه کوه سنگینی از رو دوش من برداشته شد.

بعد از دندانپزشکی آوردمش مهد و غذا آش رشته با کشک و سبزی پلو با ماهی بود غذا رو خودم تو اتاق مادرها بهش دادم و آشش هم خیلی خوشمزه بود از هرچی بگذریم از دست پخت آشپز مهدنباید بگذریم حرف نداره واقعا غذاهاش خوشمزه است 

بعد از غذا هم رفت کلاسشون و داشت جریان دندانپزشکی رو به بچه ها توضیح میداد که من برگشتم بالا و توی راه خانم حمیدی رو دیدم و با هم رفتیم رستوران و ماهی پلو خوردیم و بعدش بابای محیا اومد و ماشین و برد برای یکسری تعمیرات

بعد از ظهر هم با خانم فراهانی مامان امیر سنبلی رفتیم خونه و محیا و امیر و محمد تا اونجا سر و صدا و جیغ و داد اساسی راه انداخته بودند و وقتی محیا میخواست پیاده بشه بهش گفتند تو میخوای پیاده شی و ما میریم پیتزا بخوریم که محیا هم گفت من هم پیاده نمیشم و میخوام برم پیتزا بخورم  ومن هم به محیا گفتم خودم میبرمت پیتزا

وپیاده شد و رفتیم پیتزا فروشی و اون هم گفت تموم شده انشاالله دوسه ساعت دیگه و یک پازل هم برای محیا جایزه داد و گفت برو بعدا بیا

امروز هم برای جشن عروسی دعوت هستیم من نمیرم ولی محیا و باباش میرن چون همکار بابای محیاست و من هیچ کس رو نمیشناسم امیدوارم که خوش بگذره

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان دانیال
16 خرداد 91 9:16
محیا خانم گل عروسی رفتی خوش گذشت؟