محیامحیا، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 29 روز سن داره

محیا یعنی تمام زندگی

خاطره ای از اولین روز ورود محیا به مهد

1390/6/30 9:53
نویسنده : مامان محیا
227 بازدید
اشتراک گذاری

  

امروزصبح محیا رو که گذاشتم مهد

خانم امینی همکارم رو دیدم که ایشون هم روز دومی بود که دینا رو میاورد مهد تا گفتم بچه رو گذاشتی اشکهاش سرازیز شد من هم عجب حس قشنگی، که این حرف من باعث شد دیگه نتونه خودش رو کنترل کنه و زد زیز گریه با صدای بلند.

یاد اولین روزی افتادم که محیا رو آوردمش مهد

محیا از وقتی بدنیا اومده بود یک لحظه هم از هم دور نشده بودیم وقتی اومدم سرکار دو هفته پیش خودم سرکار آوردم.

آنروزی که محیا رو گذاشتم مهد و آمدم بیرون خیلی دلم گرفت انگار نیمه بدنم از من جدا شده بود چند تا نفس عمیق کشیدم و سعی کردم بر اعصابم مسلط باشم و خودمو کنترل کنم ولی مگه میشد تا اینکه خودم رو به دانشکده رسوندم تا اقای ثانوی منو دید گفت پس محیا کو ؟

انگار منتظر یک تلنگر بودم که منفجر بشم بدون اینکه جوابش رو بدم سیل اشک سرازیر شد.

البته الان که اون خاطرات را یاداوری کردم دوباره اشکم درامد

امان از دل مادر

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان نیایش
30 شهریور 90 10:31
خیلی سخته خیلی من که اصلا نمیتونم بیشتر از یک ساعت ازش دور باشم برای شما مامانا که سر کار میرید چه قدر سخته خدا بهتون قوت و صبرش رو بده


ممنون خدا سایه شما رو از سر نیایش کم نکنه
ثمين
4 مهر 90 13:22
سلام گلم! ايشاله كه خوبي و خوش! من توي وبلاگم ايده براي سيسموني و جشن تولد و تزيين غذاي كودك دارم اگه يه سر بزنيد خوشحال ميشم. راستي! اگه دوس داريد عكس ني ني خوشكلتونو رو ديوار دنياي نفيس به يادگار نصب كنيد يه سر به اينجا بزنيد: http://2nyaienafis.niniweblog.com/pagegoodnini.php