تعطیلات تابستان
سلام
بلاخره سایت نینی وبلاک هم درست شد
تعیطلات رو با بابا محمود رفتیم به سمت داران ، توی راه یه سری به تبریز زدیم و از اونجا مستقیم داران
آخرین روزی که سر کار بودم خانم نظام پور زنگ زد و گفت میخوایم بریم مشهد و دو نفر جا هست که اگه شما می خواهید میتونید بیایید
و من هم گفتم حالا که امام رضا طلبیده چرا که نه
و بابا محمود هم گفت من نمیتونم بیام و کار دارم
من هم توی داران به زن دایی زهرا گفتم که مشهد میایی؟ و ایشون هم به شدت استقبال کرد و خیلی خوشحال شد
بعد از 10 الی 12 روز از داران با زن دایی زهرا اومدیم تهران و از تهران با قطار رفتیم مشهد
دوتا دایی ها هم قبل از ما رفته بودند شمال و از شمال به مشهد
که هم زمان با ما اونا هم مشهد بودند امین و عرفان و سجاد و سما و سنا که به همین دلیل مشهد به محیا هم خوش گذشت
من و محیا و بابا محمود هر سال مشهد میریم ولی این دفعه این مشهد،یه تجربه دیگری بود
همه چیز رو حس میکردیم خیلی حس قشنگی بود انگار امام رضا من و محیا رو وسیله ای قرار داده بود که زن دایی زهرا باما بیاد مشهد
این مشهد فقط بخاطرزن دایی زهرا بود و توی این وسط نظر امام رضا به ما هم بود
یا امام رضا ممنون از اینکه ما رو قابل دانستی و به این زیارت دعوتمون کردی
راستی یادم رفته بود توی یه مسابقه ای که شرکت کردیم از بین 108 نفر به قید قرعه 5 نفر برنده شدند که زن دایی زهرا نفر اولش بود و 30 هزار تومن جایزه گرفت
زن دایی زهرا زیارتت قبول
و اما عکسها
و اینجا توی راه یه جایی توی تاکستانه ،که نشستیم یه استراحتی بکنیم
و اینجا هم که دارانه
پارک جلفا
که با امین و سنا و سجاد و سما و.... رفتیم بازار مشترک و پارک
اینجا پل ارتباطی نخجوان با ایران هست از روی این پل رد میشیم و میریم اونور آب که یک سری به اونور هم زدیم
زهرا دو هفته از محیا کوچکتره
اینجا هم داخل قطاره که با آیناز و مامانش هم اتاق شده بودیم
این دفعه زیاد عکس نگرفتم فقط مختصر این جند تا عکس بود