محیامحیا، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره

محیا یعنی تمام زندگی

8/9/90

1390/9/9 10:47
نویسنده : مامان محیا
135 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

دیروزظهر سه جور غذا خوردم آقای کاظمی از حسینیه اوین قورمه سبزی آورده بود

آقای محمودوند جوجه کباب آورده بود

دانشگاه هم به مناسبت ایام محرم قیمه میداد

دیگه این سومیش رو نتونستم بخورمآوردمش کتابخانهکه ببرمش خونه

میخواستمبذارمش یخچال که دیدم دوتا قیمه دیگههم یکی از همکارا فرستاده

که اونا رو هم دادم به همکارای

بعد رسیدم خونه که دیدم دوتا هم همسر گرامی غذای نذری آورد

خلاصه که خدا از همه طرف می رسوند

تازهصبحانه هم عدسی درست حسابی خورده بودم

در ضمن یکی از همکارا گفتش که هر چقدر میتونید بخورید چون که

غذای امام حسین چاق نمی کنه (من اینو نشنیده بودم)الله اعلممتفکر

در هر حال ارادتمند امام حسین ع هستیم

تمام نذورات هم قبول باشه.

بعد از ظهر با خانم اکبری و خانم معیری تا جلوی مهد آمدیم

خانم معیری میخواست بره مشهد راهیش کردیم

انشا الله به سلامتی بره بیاد

و هر حاجتی داره انشاالله برآورده بشه

با خانم اکبری رفتیم مهد محیا رو تحویل گرفتیم

آمدیم مسجد چون که سالگرد دکتر شهریاری بود وتوی مسجد برنامه بود

اونجا هم پذیرایی بود چند تا موز و نارنگی و خرما و شیرینی و حلوا و چایی خوردیم

و بعد انگشت زدیم رفتیم خونه

تارسیدیم بابای محیا زنگ زد و گفت سمت خونه خاله محیا کار داره و آماده شدیم و با کلی ترافیک

رفتیم اونجا

اونجا هم مهرناز امتحان داشت و میخواست درس بخونه

هر خودکاری که دستش میگرفت محیا میگفت بده به من

و هیچ خودکار یا مداد دیگه ای رو قبول نمی کرد

یکی دو ساعت اونجا بودیم برگشتیم خونه و توی راه محیا خوابید

و تا رسیدیم بیدار شد و دیگه خوابش نمی برد

کمی شرک نگاه کرد و باز هم میخواست کارتون نگاه کنه نذاشتم

چون صبح باید بیدار میشدو میومد مهد

و این هم یک روزاز روزهای زندگی من و محیا

محیای عزیزم:

من در اين دنيا دو چيز ميخواهم يكي تو و ديگري خوشبختي تو.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)