محیامحیا، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 29 روز سن داره

محیا یعنی تمام زندگی

بدون عنوان

1390/12/23 9:41
نویسنده : مامان محیا
258 بازدید
اشتراک گذاری

امروز روز چهارشنبه سوریه

ومن از اینکه پیش خانواده ام نیستم کمی دلگیرم

 چهارشنبه سوری توی داران یک حال و هوای دیگه داره

مراسمات خاص خودشو داره همه فامیل دور هم جمعند الان برای علی ،سجاد،عرفان ،مجید بهترین روزه ساله الان همه خونه مادرم هستند و در تدارک کیسه

قدیما بالا پشت بامها یه سوراخی بود بچه هامیرفتند بالا واز اون سوراخه کیسه هاشونو مینداختند تو و صاحبخونه آجیل و تخم مرغ و پول و از اینجور چیزها میذاشت توش و بچه ها میکشیدند بالا(الان دیگه اینجوری نیست بچه ها مجبورند کیسه هارو از پنچره بندازن تو و انتظار دارند تو کیسه هاشون فقط پول گذاشته بشه)

من یادمه  برادم رفته بودخونه یکی از همسایه ها کیسه انداخته بود  واون مقداری کشمش و کنجد و گندم تفت داده شده گذاشت توش و  برادرم تا دید این چیزهاست

همه رو از بالا ریخت پایین ،گفت بزار یاد بگیره که دفعه دیگه اینجور چیزای بی ارزش رو نذاره تو کیسه بچه ها

اون هم که نمیدونست کیه هرچی فحش پدر و مادر و مرده و زنده بهش داده بود

برادرم هم صداشو عوض کرده و گفته پسرت اومده بود خونه ما ، مادرم بیست تومن گذاشت تو کیسه اش.

خدا رحمتش کنه اون پیرزنه الان مرده

فالگوش:کساني که حاجتي دارند شب چهارشنبه سوري نيت ميکنند و بر سر چهارراهي يا اگر چهارراه نبود بر سر رهگذري به فالگوش ميايستند و نخستين کسی را که گذشت بسخن او توجه ميکنند و هر چه از دهان او بیرون آمد در برآورده شدن نیت خود به فال نيک يا به فال بد ميگيرند اگر آن اولین سخن به اجابت آرزوش مطابق باشد آن آرزوي برآورده است و گرنه برآورده نيست . همين فال را ممکن است بر پشت در خانه اي يا در اطاقي گرفت و بايد آهسته به پشت درآمد و بدون آنکه کساني که در خانه يا اطاقند بدانند که کسي بر درايستاده است گوش فراداد و اولين سخني را که گفته ميشود در اجابت مقصود خود يا ناروا ماندن آن فال گرفت .

توی همسایگی ما یک دختری بود اسمش زهرا بودهمه همسن های او ازدواج کرده بودند و اون مونده بود هر چهارشنبه سوری که میشد میومد فالگوش که ببینه آیا امسال ازدواج میکنه یا نه

برادر من هم تا همه می نشستیم دور هم

هیچ حرفی نمیزد فقط میگفت :امسال همه دخترا ازدواج میکنند علی الخصوص زهرا

تا اینو میگفت بلافاصله در باز میشد زهرا میومد تو

میگفت اگر امسال من ازدواج کنم یه کادوی درست حسابی پیش من داری ،ممنون که خوب صحبت کردی

البته ناگفته نماند کار اصلی مادر من هم همین فالگوش ایستادن بود برادر من هم چون مفقودالاثر بود و مادرم همش چشم انتظارش بود اون هم هر چهارشنبه سوری فالگوش میاستاد ببینه آیا خبری ازش میشه یانه

الهی بمیرم برات مادر مهربونم که تمام عمرت در انتظار گذشت.

مادرم میگه وقتی علی رفت درخت ها تازه شکوفه کرده بودند موقع رفتن گفت تا این شکوفه ها به میوه تبدیل بشن من برمیگردم و مادرم میگه من هروقت داشتم میوه ها رو میچیدم چشمم به جاده بود که الان از راه میرسه.

یکی دیگر از رسمهای ما آتش افروختن بود پدرم لاستیکهای کهنه ماشینشو نگه میداشت و چهارشنبه سوری میداد به ما که آتیش بزنیم وهمه همسایه هادورش جمع میشدیم و اعتقاد بر این بود که پریدن از روی آتش تمام درد و بلا واتفاقهای بد را از انسان دور میکند.

اینها رو نوشتم که محیا وقتی بزرگ شد رسومات مادری خود را فراموش نکند و با گذشت ایام این رسومات بی رنگ نشود

چون که قشنگی زندگی هم به همین چشنها و شادیها و دورهم بودنهاست

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مامان محیا
23 اسفند 90 11:15
ایشاله زهرا امسال شوهر کنه.. راستی لاستیک ها خیلی باحالن اما ما یه سال از دودش حاجی فیروز شدیم و فقط دندونامون سفید بود.. راستی بابابزرگ محیا هر سال چندتا لاستیک کهنه میکنه؟؟؟ چندتا ماشین دارن مگه...


زیاد داره



زهرا هم الان دیگه شوهر کرده 3تا بچه داره








مامان هستی
23 اسفند 90 11:17
چهارشنبه سوری شما هم مبارک
مهم نیست که کجائید
مهم این است که هر جا هستید دلتون خوش باشه و لبتون خندون


مرسی عزیزم


مامان دانیال
23 اسفند 90 13:56
بمیرم الهی برای مادرت. چقدر سخته.
امیدوارم هر جا هستی جونت سلامت و دلت شاد باشه عزیزم. چهارشنبه سوری خوش بگذره


مرسی
مامان صدف
24 اسفند 90 8:15
قربون دل سوخته مادرت برم. امیدوارم خدا برات نگهش داره و یه عمر طولانی سایش بالای سرتون باشه.
خدا روح برادرتم شاد کنه ان شاء الله. براش یه فاتحه میخونم


ممنون از لطف شما
مامان دانیال
24 اسفند 90 8:33
ای کاش که هر لحظه بهاری باشی هر روز پر از امیدواری باشی هر ۳۶۵ روز امسال سرگرم شمردن هزاری باشی ! پیشاپیش سال نو مبارک دوستم
مامان نیایش
24 اسفند 90 8:55
سلام خانمی خیلی جالب نوشتی نمیدونستم از این رسم ها
فالگوش برام خیلی جالب بود چون تقریبا ریشه کلمش انگار همین بوده فالِ گوش
داغ برادر خیلی سخته خدا رحمتش کنه همون یه برادر رو داشتی؟
خدا همه رفتگان رو بیامرزه ان شا الله
ان شا الله سال های بعد بتونی با خانواده ات باشی
راستی داران مال کدوم استانه
خوش باشید همیشه محیای گل رو ببوس


مرسی
نه من هشت تا برادر دارم


داران مال آذربایجان شرقی -جلفا

مامان محمدرضا
24 اسفند 90 9:51
بهترینهارو براتون آرزومندم. سال نو پیشاپیش مبارک
مامان سانای
7 فروردین 91 9:09
مامان محیا حتما الان دارانی و بهت هم خیلی خوش می گذره ما هم امروز عصر می ریم جلفا وهادی شهر .قبل از هر چی سال نو رو بهتون تبریک می گم ایشالله سال خوبی رو در پیش داشته باشید. لذت بردم از خوندن رسم ورسومات هر چند رسم ورسومات خودمونه ولی خوندنش ودیدنش همیشه برام تازگی داره .