6/12/90
پنجشنبه عصری با محیا رفتیم شهروند
محیارو سوار ماشینهایی که جلوش ماشینه و پشتش سبدخریدهستش کردم
براش یه کمی خوراکی و اسباب بازی و سی دی خریدم
اینو فقط به خاطر دل محیا رفتم چون که از اون ماشینا خیلی خوشش میاد
هربار میرم کلی خرید الکی میکنم میام
جمعه هم رفتیم خونه عمه مهناز برای دیدن بچه اش که تازه بدنیا اومده
از اونجا هم سری به عمه شهلا زدیم و برگشت توی ترافیک سختی گرفتار شدیم و خیلی دیر رسیدیم خونه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی