محیامحیا، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 14 روز سن داره

محیا یعنی تمام زندگی

بدون عنوان

سلام امیدوارم سال 93 سال خوب و به یاد ماندنی همراه با آرامش و موفقیت برای همه باشه مخصوصا برای دخترم محیا سالی باشه که وقتمون به بیهودگی و بطالت نگذره و بتونیم در سال 93محیا رو توی چندتا کلاس آموزشی ثبت نام کنیم، خلاصه اینکه امیدوارم پایان سال که میشه و ما خاطراتمون رو که مرور میکنیم از عملکردمون راضی باشیم . با توکل به خدا ودیگر اینکه اتفاقات دور از ذهنی که پارسال برای من افتاد دیگه نیفته، خدا همه پدر و مادرهایی که زنده اند را در پناه خودش حفظ کنه ،پدر منو هم همینطور ،حالا که مادرم رفته ،امیدوارم پدرم سالهای سال زنده بمونه و سایه اش بالا سر ما، الهی آمین خدا تمامی مادران به آسمان رفته رو هم رحمت کنه و بیامرزدشان،(تو را دست...
18 فروردين 1393

بدون عنوان

سلام امروز نمی خواستم بیام سرکار ولی عکاس میخواست بیاد و از بچه ها عکس بگیره بخاطر عکاس اومدیم فردا هم  طبق عادت همیشگی میخواهیم بریم داران ، من هیچ ذوقی برای رفتن به داران ندارم ولی محیا لحظه شماری میکنه برای داران میگه چندتا بخوابیم بیدار شیم بعدش میریم داران سال 92 بدترین سال تو تاریخ زندگی من ثبت شد، پارسال این موقع کی باورش میشد که سال دیگه مادر عزیز و مهربانم در کنار ما نباشه ، به سرعت از پیش ما رفت، روحت شاد مادرم، یادت گرامی  امیدوارم سال 93 سال خوبی باشه .  
25 اسفند 1392

تولد پنج سالگی محیا

دختر قشنگم تولدت مبارک برایت بهترینها را آرزو می کنم این عکس یکی دو ماه قبل از تولد محیاست  .هر روز میگفت پس کی تولد من میشه که باباش یه روز این کیک رو گرفت آورد تولد واقعی محیا روز بیست و دوم توی خونه تولد محیا توی مهد تولد محیا و درسا           ...
27 بهمن 1392

اولین دندون دائمی محیا

سلام پریشب محیا تا صبح میگفت دندونم درد میکنه و نمی خوابید میدونستم دندونش نیست چون هیچ دندون خرابی نداره،   باباش رفت از داروخانه شبانه روزی شربت ایبو پروفن گرفت و محیا تا از اون خورد خوابید صبحش آوردمش دانشکده دندانپزشکی و دانشکده هم نیمه تعطیل بود ولی تو بخش اطفال یکی دوتا از استادا بودند و دندون محیا رو دیدند و گفتند به احتمال زیاد دندون ششش داره در میاد ولی برای اطمینان بیشتر برو پرونده اش رو از بایگانی بیار که براش عکس بنویسیم توی بایگانی هم نیمه تعطیل بود و شماره پرونده رو نداشتم و نشد که پرونده رو بیارم و گفتند فردا بیار ولی چون محیا میگفت گوشم هم درد میکنه رفتیم درمانگاه دانشگاه و اونجا پزشک عمومی اول گوشش رو معا...
15 بهمن 1392

قبولی ارشد

سلام پس از اینهمه خبرهای بد (بیماری مادرم و فوتش و ...)بلاخره یه خبر خوب هم نصیب ما شد و اینکه فراگیر ارشد پیام نور شرکت کرده بودم و دیشب خبر قبولیم رو شنیدم هم خوشحال شدم و هم ناراحت ناراحت از اینکه یه نفر از خبر قبولیم خیلی خوشحال میشد و الان در قید حیات نیست وقتی مادرم تبریز بود هر وقت میگفتم میخوام بیام دیدنت میگفت امتحانت رو بده بعد بیا همیشه بمن میگفت اگه تاحالا خونده بودی الان دکتری هم گرفته بودی یادمه وقتی کنکور کارشناسی رو قبول شدم خیلی خوشحال بود و هر جا مینشست میگفت از بین این همه دخترا که مرحله اول قبول شده بودند فقط دختر من مرحله دوم قبول شده و زنداداشم هم میگفت چه پزی میده مادر من هم بهش میگفتم بچه باید باعث...
8 بهمن 1392

چهلمین روز درگذشت مادرم

رفتی....واما این بار به راستی رفتی....  اکنون دنیا چهل روز است که تو را در مأمن سردش در آغوش   گرفته و تو ماندی و خاک سرد و  مروارید اشک  بر دیدگان زمینیان...زمینیانی که با غم، خاطراتت را   در آغوش گرفته اند و تسکین  قلبشان اشک است و اشک... جای خالی تو را دیدن،چقدر سخت است و قلبی از سنگ می   خواهد نگریستن به آن!و در خود نشکستن...  جای خالیت مقدس است چه قدر انتظاراتت ناچیز بودند ودلت چه سخاوتمندانه ..قلبت عاشق بود وبا واژگان پلید روزگار نامأنوس، و... فردا دقیقا چهل روز از فوت مادرم میگذرد  ولی مراسم چهلم مادرم را روز ...
6 بهمن 1392