محیامحیا، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 15 روز سن داره

محیا یعنی تمام زندگی

و اما پیش دبستان رفتن محیا

قرار بود محیا بره پیش دبستان  مدرسه عدالت مدرسه عدالت توی ولنجک و میشه گفت بهترین مدرسه توی ایران و هیات امنائیه ،ولی در حد یه مدرسه غیر انتفاعیه برای ثبت نامش هم باید هفت خان رستم رو  رد کنی با هر سختی بود ثبت نامش کرده بودیم و مدارک کامل داده بودیم دو سه بار هم با محیا رفته بودیم و محیا هم خوشش اومده بود دیگه همه چیز درست شده بود از همین شنبه قرار بود که محیا بره مدرسه حس و حال مدرسه رفتن بدجور محیا رو گرفته بود چند روز پیش که توی ماشین نشسته بود و داشتیم میرفتیم سمت خونه ، از من میپرسید سه سه تا  چند تا میشه گفتم 9 تا و بعدش پرسید 12 تا چند تا میشه و من هم گفتم  همون 12 تا میشه و یه سری دیگه...
5 آبان 1393

بدون عنوان

 سلام دانشکده داره منتقل میشه به یه ساختمان جدید و نوساز و هنوز کامپیوتر و اینترنتمون وصل نشده به محض اتصال به اینترنت خاطرات تعطیلات تابستون و عکسها رو میذارم با توجه با اینکه به اینترنت پرسرعت عادت کرده ام  کار با لب تاب و وایرلس برام سخته به همین سبب ممکنه کمی با تاخیر  این کار انجام بشه      
11 شهريور 1393

بدون عنوان

هر شب وقت خواب برای محیا چند تا قصه میگم هروقت هم قصه ای بلد نباشم از قصه های قرآنی براش تعریف میکنم مثل قصه های حضرت موسی، حضرت مریم و عیسی و حضرت داوود و سلیمان و ... دیشب هر چی فکر کردم هیچ قصه ای به نظرم نرسید شروع کردم به تعریف داستان اصحاب فیل: که یک سری افراد ستمگر سوار فیلهای خود شدند و بسوی کعبه رفتند و میخواستند خانه خدا رو خراب کنند ... که محیا گفت این قصه رو نگو قبلا شنیدم گفتم محیا تو اینو کی شنیدی من که برات تعریف نکردم اگه شنیدی ادامه اش رو بگو گفت آره خدا پرنده هاش رو میفرسته و از آسمان سنگ میریزن سرشون و... محیا گفت این توی قرآن هست میخوای سوره اش رو برات بخونم الم تر کیف فعل ربک باصحاب ال...
18 تير 1393